قلب سنگی
پارت 9
چقد آقای جئون تو اون کت و شلوار جذاب شده بود همه خدمتکارا از ذوق جیغ میزدن تا فقط نگاه بهشون بندازه ولی انگار نه انگار صداشو ساف کرد و میکروفون رو نزدیک دهنش کرد
جونگکوک:سلام به همه ی مهمون های عزیز که امشب تشریف آوردن امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه و بگذره مکس کوتاهی کرد و دوباره شرو کرد به حرف زدن
جونگکوک: همونطور که میدونید امشب این مهمونی رو گرفتم که دوست دخترم و بهتون معرفی کنم
کنجکاو داشتم بهش نگاه میکردم و از نوشیدنی ای که دستم بود یه کوچولو خوردم که نگاهش افتاد سمت من و پوزخندی زد که چراغا افتادن رو من نوشیدنی از گلوم پایین نرفته بود که پرید تو گلوم بلند سرفه میکردم که آقای جئون دوباره شرو کرد به حرف زدن
جونگکوک:عزیزم نمیخای بیای کنارم
یعنی چی اخههه چرا من این همه دختر اینجاعهههه همینو کم داشتم
با قدم های کوتاه رفتم پیشش روی سکو وایستادم که تا رفتم دستشو دور کمرم قفل کرد و منو نزدیک خودش کرد و چشمامون قفل هم شده بود اون با پوزخند شیطانیش نگاهم میکرد منم با نگاه کمی متعجب و حرصی بهش نگاهم میکردم وای خدا گیر چه آدمی انداختم خودمو رو به مهمونا کرد و گفت:معرفی میکنم جئون ا/ت دوست دخترم
بعد از حرفش همه شرو کردن به دست زدن اون دخترای دیگه که انتخاب نشده بودن عصبی خیره شده بودن بهمون وای بخدا من اینو نمیخوام مال خودتون
همه عکاسا شروع کردن عکس گرفتن از ما مگه چقد آدم معروفیه با حس فشار اومدن به کمرم به خودم اومدم که لباشو آورد کنار گوشم و طوری که نفس گرمش داشت گردنمو لمس میکرد گفت: دیدی گفتم بلخره گیرت میارم دختره ی پرو قبر خودتو کندی حالا هم به دوربینا نگاه کن و لبخند بزن ازم دور شد و با لبخند فیک بهم نگاه کرد کمی ترسیده و متعجب بهش نگاه میکردم که دوباره کمرمو فشار داد برگشتم سمت عکاسا و لبخند کمرنگ و فیکی زدم بعد اینکه 5 دقیقه کامل عین مجسمه ها ایستاده بودیم آقای جئون با قیافه خیلی سرد بهم خیره شد و گفت: بیا بریم پیش پدرم بعد حرفش
چقد آقای جئون تو اون کت و شلوار جذاب شده بود همه خدمتکارا از ذوق جیغ میزدن تا فقط نگاه بهشون بندازه ولی انگار نه انگار صداشو ساف کرد و میکروفون رو نزدیک دهنش کرد
جونگکوک:سلام به همه ی مهمون های عزیز که امشب تشریف آوردن امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه و بگذره مکس کوتاهی کرد و دوباره شرو کرد به حرف زدن
جونگکوک: همونطور که میدونید امشب این مهمونی رو گرفتم که دوست دخترم و بهتون معرفی کنم
کنجکاو داشتم بهش نگاه میکردم و از نوشیدنی ای که دستم بود یه کوچولو خوردم که نگاهش افتاد سمت من و پوزخندی زد که چراغا افتادن رو من نوشیدنی از گلوم پایین نرفته بود که پرید تو گلوم بلند سرفه میکردم که آقای جئون دوباره شرو کرد به حرف زدن
جونگکوک:عزیزم نمیخای بیای کنارم
یعنی چی اخههه چرا من این همه دختر اینجاعهههه همینو کم داشتم
با قدم های کوتاه رفتم پیشش روی سکو وایستادم که تا رفتم دستشو دور کمرم قفل کرد و منو نزدیک خودش کرد و چشمامون قفل هم شده بود اون با پوزخند شیطانیش نگاهم میکرد منم با نگاه کمی متعجب و حرصی بهش نگاهم میکردم وای خدا گیر چه آدمی انداختم خودمو رو به مهمونا کرد و گفت:معرفی میکنم جئون ا/ت دوست دخترم
بعد از حرفش همه شرو کردن به دست زدن اون دخترای دیگه که انتخاب نشده بودن عصبی خیره شده بودن بهمون وای بخدا من اینو نمیخوام مال خودتون
همه عکاسا شروع کردن عکس گرفتن از ما مگه چقد آدم معروفیه با حس فشار اومدن به کمرم به خودم اومدم که لباشو آورد کنار گوشم و طوری که نفس گرمش داشت گردنمو لمس میکرد گفت: دیدی گفتم بلخره گیرت میارم دختره ی پرو قبر خودتو کندی حالا هم به دوربینا نگاه کن و لبخند بزن ازم دور شد و با لبخند فیک بهم نگاه کرد کمی ترسیده و متعجب بهش نگاه میکردم که دوباره کمرمو فشار داد برگشتم سمت عکاسا و لبخند کمرنگ و فیکی زدم بعد اینکه 5 دقیقه کامل عین مجسمه ها ایستاده بودیم آقای جئون با قیافه خیلی سرد بهم خیره شد و گفت: بیا بریم پیش پدرم بعد حرفش
- ۵.۰k
- ۰۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط